۱۳۸۷ آبان ۱۹, یکشنبه

کنسرت ابی

دیشب 11.10.2008 بعد از ده ماه انتظار از روزی که الهام جون خبر کنسرت ابی رو به من داد رفتم پیش دوستم علی که موها م رو مرتب کنه و ابروهای پاچه بزیم رو برداره.
خلاصه بعد از آماده شدن، حرکت کردیم. توی راه هم یکی از انگل های اجتماع رو دیدیم که بماند...
رسیدیم به شهراُفِن باخ، چون راه رو بلد نبودیم، به خاطر یک اشتباه، اولین اتوبوس رو از دست دادیم و باید نیم ساعت صبر می کردیم. علی رفت موز و ردبول خرید.(نمیدونم چه تناسبی با هم دارند اما به هر حال...)
داشتم تو نقشه نگاه می کردم که اگه نزدیک باشه پیاده بریم که یک دفعه یک نفر از پشت سرم داد زد: "باورم نمی شه!"
آره خودش بود، سامان زرپرست. آخه این حرف، فقط تیکه کلام اونه. دیدم با خوشحالی می گه عجب شانسی آوردم. باطری موبایلم تموم شد و آدرسی که اس.ام.اس. کردی رو نداشتم و فقط تا اینجاش رو حفظ کرده بودم. سه نفری چند تا ایستگاه اتوبوس رو پیاده رفتیم تا برامون کاملا ً جا افتاد که پیاده نمی شه رفت و باید منتظر اتوبوس بعدی باشیم.
به محض ورود به سالن رفتم پیش داداشم که با خانم اش و آقای قلندری و ساقی اومده بود و سلام و علیک کردم و به غیر از یک بار دیگه که جلوی سن دیدمشون دیگه توی اون شلوغی نشد پیداشون کنم.
اولش که تا 10:30 یه دی. جی. هومنی بود که آهنگ می ذاشت و تیکه های مسخره می انداخت. تا اینکه کامران و هومن اومدن و برنامه ی خودشون رو شروع کردن و مردم همه پراکنده بودند. من هم علی و سامان رو گم کردم. همه جارو دنبالشون گشتم به جز نزدیک سن رو، چون علی که صد بار اون شب گفت: "من از این دو تا اُب ها (اِواها) خوشم نمی یاد!" و سامان هم که همش می گفت: "باورم نمی شه، ابی! امشب وقتی ببینیمش انگار خدا رو دیدیم." دیدم که واسه سامان دیدن ابی به جور تقرب الهی محسوب می شه. پس این دو تا عمراً برن لبه ی سن وایسن که از قضا دقیقا ً زیر پای کامران و هومن بودند. فکر کنم دو، سه بار هم غش کرده بودند، چون خیلی بی حال بودند تا اینکه کنسرت کامران و هومن تموم شد.
بعد از یک ربع زنگ تفریح ...... دیریدیدین ...... آقای صدا ...... دو نقطه دی.
وای نمی دونین چه لحظه ای بود وقتی اومد روی سن. ملت خودشون رو می کشتن. من و علی و سامان هم جلوی سن بودیم که البته از شلوغی جای رقصیدن نبود و وقتی که آهنگ های شادش رو می خوند، فقط می تونستیم عمودی بالا و پایین بپریم.
اصلا ً دلم نمی خواست تموم شه. کی اشکاتو پاک می کنه (من اشکاتو پاک می کنم) ....
آهنگ پشت دیوار شب یه راهی داره ... من رو برگردوند به شش سال پیش در "زیرندورف"؛ چقدر شب ها با بچه ها توی آلاچیق می خوندیم. محمد "پشت دیوار شب" رو می خوند، اسی "من مرد تنهای شبم" رو .... یادش به خیر ... بهزاد، محسن اصفهانی، علی بی غم، ماندانا، علی کمانی، امیر ...
"خلیج" هم که به خاطر اوضاع امروزه یه حال دیگه ای داد و تو این آهنگ معلوم شد که ابی چه صدایی داره.
یه نفر هم که هی داد می زد تو رو خدا نازی ناز کن رو بخون و واسه درخواستش به جای اینکه اول آهنگ رو بخونه همه ی آهنگ رو تا آخرش خوند و البته همه هم همراهیش کردند و ابی هم بدون موزیک همخونی کرد و دوباره با موزیک شروع کرد ...
نازی ناز کن که نازت یه سرو نازه ......
منو با تنهایی هام تنها بذار ، دلم گرفته،
روزهای آفتابی رو به روم نیار ، دلم گرفته ........

4   نظر                              مسیح  ||  ۲:۲۷









درباره ی خودم


تماس با من












آرشیو
============



ژوئیهٔ 2008


نوامبر 2008


مهٔ 2009






لینک ها
============



پــریــســا






لوگو ها
============